شعر و ادب پارسی

ساخت وبلاگ
یکی را از ملوک عجم حکایت کنند که دست تطاول به مال رعیت دراز کرده بود و جور و اذیت آغاز کرده تا به جایی که خلق از مکاید فعلش به جهان برفتند و از کربت جورش راه غربت گرفتند چون رعیت کم شد ارتفاع ولایت نقصان پذیرفت و خزانه تهی ماند و دشمنان زور آوردند.هر که فریاد رس روز مصیبت خواهدگو در ایام سلامت به جوانمردی کوشبنده حلقه به گوش ار ننوازی برودلطف کن لطف که بیگانه شود حلقه به گوشباری به مجلس او در کتاب شاهنامه همی‌خواندند در زوال مملکت ضحّاک و عهد فریدون وزیر ملک را پرسید هیچ توان دانستن که فریدون که گنج و ملک و حشم نداشت چگونه برو مملکت مقرر شد گفت آن چنان که شنیدی خلقی برو به تعصب گرد آمدند و تقویت کردند و پادشاهی یافت گفت ای ملک چو گرد آمدن خلقی موجب پادشاهیست تو مر خلق را پریشان برای چه می‌کنی مگر سر پادشاهی کردن نداریهمان به که لشکر به جان پروریکه سلطان به لشکر کند سروریملک گفت موجب گرد آمدن سپاه و رعیت چه باشد گفت پادشه را کرم باید تا برو گرد آیند و رحمت تا در پناه دولتش ایمن نشینند و ترا این هر دو نیستنکند جور پیشه سلطانیکه نیاید ز گرگ چوپانیپادشاهی که طرح ظلم افکندپای دیوار ملک خویش بکندملک را پند وزیر ناصح موافق طبع مخالف نیامد روی از این سخن در هم کشید و به زندانش فرستاد. بسی بر نیامد که بنی عمّ سلطان به منازعت خاستند و ملک پدر خواستند، قومی که از دست تطاول او به جان آمده بودند و پریشان شده بر ایشان گرد آمدند و تقویت کردند تا ملک از تصرف این به در رفت و بر آنان مقرر شد.پادشاهی کو روا دارد ستم بر زیر دستدوستدارش روز سختی دشمن زور آورستبا رعیت صلح کن وز جنگ خصم ایمن نشینزان که شاهنشاه عادل را رعیت لشکرست + نوشته شده در یکشنبه سوم بهمن ۱۴۰۰ ساعت 16:56 توسط سعيد شعر و ادب پارسی...ادامه مطلب
ما را در سایت شعر و ادب پارسی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : saeedshahsavan بازدید : 42 تاريخ : سه شنبه 29 آذر 1401 ساعت: 11:57

خوشا آندل که ماوای تو باشدبلند آن سر که در پای تو باشدفروناید بملک هر دو عالمهر آنسر را که سودای تو باشدسرا پای دلم شیدای آنستکه شیدای سرا پای تو باشدغبار دل بآب دیده شویمکنم پاکیزه تا جای تو باشدخوش آن شوریدهٔ شیدای بی‌دلکه مدهوش تماشای تو باشددلم با غیر تو کی گیرد آراممگر مستی که شیدای تو باشدنمیخواهد دلم گل گشت صحرامگر گل گشت که شیدای تو باشدخوشی در عالم امکان ندیدممگر در قاف عنقای تو باشدز هجرانت بجان آمد دل فیضوصالش ده اگر رای تو باشد + نوشته شده در پنجشنبه یازدهم فروردین ۱۴۰۱ ساعت 16:38 توسط سعيد  |  شعر و ادب پارسی...ادامه مطلب
ما را در سایت شعر و ادب پارسی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : saeedshahsavan بازدید : 44 تاريخ : سه شنبه 29 آذر 1401 ساعت: 11:57

هر کجـــا مـــرز کشیدند، شمـــا پُل بزنیدحرف “تهران” و “سمرقند” و “سرپُل” بزنیدهرکه از جنگ سخن گفت، بخندید بر اوحرف از پنجـــره ی رو به تحمــل بزنیدنه بگویید، به بت‌های سیاسی نه، نه!روی گــور همه ی تفرقـــه‌ها گُل بزنیدمشتی از خاک “بخارا” و گِل از “نیشابور”با هم آرید و به مخروبــه ی “کابل” بزنیددختران قفس‌ افتاده ی “پامیــر” عزیزگُلی از باغ خراسان به دوکاکل بزنیدجام از “بلخ” بیارید و شراب از “شیراز”مستی هر دو جهـان را به تغزل بزنیدهرکجــــا مرز… -ببخشید که تکرار آمدفرض بر این که- کشیدند، دوتا پُل بزنیدWherever they made a border, build a bridgeTalk about "Tehran", "Samarkand" and "Sarpol"Whoever talked about the war, laugh at himTalk about the window to toleranceSay no, no to political idols, no!Put flowers on the grave of all divisionsA handful of soil from "Bukhara" and mud from "Nishabur"Come together and hit the ruins of "Kabul"Dear "Pamir" caged girlsGive a flower from Khorasan garden to forelockBring a cup from "Balkh" and wine from "Shiraz"Get drunk on both worldsWherever they built border... - Sorry for the repetitionAssuming that they drew, make two bridges + نوشته شده در دوشنبه بیست و هشتم آذر ۱۴۰۱ ساعت 20:53 توسط سعيد  |  شعر و ادب پارسی...ادامه مطلب
ما را در سایت شعر و ادب پارسی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : saeedshahsavan بازدید : 57 تاريخ : سه شنبه 29 آذر 1401 ساعت: 11:57